از دیدگاه امام خمینی (ره) فرهنگ اساس سعادت یا شقاوت یک ملت است و رستگاری هر جامعه از راه اصلاح و احیاء فرهنگی امکانپذیر است. از نگاه امام فرهنگ دارای دو ساحت اصلی است. نخست بُعد فردی فرهنگ که با انسان و سعادت او ارتباط دارد و دیگری بُعد اجتماعی فرهنگ که در عرصة حیات اجتماعی انسانها حضور دارد. به هر روی با این نگاه فرهنگ موضوعی است ویژة انسان و ارتباطی وثیق با هدایت و تربیت او دارد.
از نگاه ایشان فرهنگ سازنده و پیشرو در حوزههای فردی و اجتماعی سبب هدایت انسانها و جامعه و تربیت الهی هر دو خواهد شد. ایشان با توجه به هر دو بُعد فردی و اجتماعی فرهنگ، تأثیراتی عمیق بر هر دو ساحت فرهنگ اسلامی – ایرانی گذاشتهاند، به گونهای که الگوی تحول فرهنگی ایران پس از انقلاب اسلامی میتواند به تنهایی موضوع تحقیقی جامع و فراگیر باشد. ایشان در بُعد فردی مسائل فرهنگی سالها به خودسازی و تربیت خویش و دیگران پرداختند و در قالب سلوک اخلاقی و عرفان عملی اسلام نمونهای از انسان تربیتیافتة الهی را به جهان امروز معرفی نمودند. جوانان بسیاری نیز در این نظام تربیتی که امام احیاگر آن بودند رشد یافتند و سیر الیا… خویش را با مراد خود پیمودند و به عناصر اصلی انقلاب اسلامی تبدیل شدند. در ابعاد اجتماعی نیز تئوری اصلاح فرهنگی امام در قالب انقلاب اسلامی معرفی و تبیین شده است. از نگاه امام فرهنگ مطلوب یک جامعه باید حاوی 3 ویژگی زیر باشد:
1. دارای یک نظام تربیتی برای رشد و تعالی انسان باشد.
2. فعال، پیشرو و روزآمد باشد و هیچ گاه دچار تحجر، انفعال و غربزدگی نشود.
3. با محوریت فرهنگ خودی تأمینکنندة استقلال فرهنگی باشد.
در ادامه سعی خواهیم نمود به تبیین این سه ویژگی از دیدگاه فرهنگی امام بپردازیم:
1. امام خمینی (ره) معتقد است تربیت الهی انسان اصل و اساس دعوت انبیاء و ادیان بزرگ جهان است. همانگونه که مسیح برای تربیت، عروج و رشد انسان مبعوث شد، پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز وظیفة تربیت و هدایت انسانها را بر عهده داشت. بنابراین اساس فرهنگ دینی بر هدایت و تربیت انسان به سوی خداوند متعال شکل گرفته است. از نگاه امام اصلیترین و اولیترین نقش و وظیفة فرهنگ، تربیت انسان صالح است. ایشان در انتقاد از غرب و حکومت پیشین ایران در نادیده گرفتن این ضرورت فرهنگی میفرمایند:
“آنها فرهنگ ما را آنطور درست کردهاند که نگذاشتند انسان در آن تربیت پیدا کند. اینها نگذاشتند که جوانان ما رشد پیدا کنند. اینها در فرهنگ ما رخنه کردند و فرهنگ ما را به روزی انداختند که انسان نتواند در آن رشد پیدا کند.” (1)
ایشان اصل رشد و هدایت انسان به سوی خداوند متعال را نیز به عنوان اولین وظیفة دولت موقت ایران در سال 1358 (1979میلادی) معرفی کردند و فرمودند:
“باید در این سال جدید عنایت زیادی شود اول به فرهنگ که این خیلی مهم است، این فرهنگ باید متحول شود، فرهنگ استعماری فرهنگ استقلالی شود باید معلمان ما متناسب با فرهنگ ما انتخاب شوند و جوانان ما را به گونهای صحیح تربیت کنند یعنی جوانان ما تربیت انگلی پیدا نکنند. چنانچه که تا به حال اینگونه بوده که آنها را غربی بار آوردهاند. این مسأله در فرهنگ ما مطلب بسیار مهمی است. بالأخره فرهنگ ما باید متحول شود.” (2)
امام در تبیین عدم توجه به این مسألة مهم خصوصاً در دانشگاهها میفرمایند:
“ما بیش از پنجاه سال است که دانشگاه داریم لکن چون خیانت شده است به ما از این جهت رشد انسانی ندارد. تمام انسانها و نیروی انسانی ما را از بین برده است.” (3)
2. بر اساس دیدگاه امام، فرهنگ باید روزآمد و پیشرو باشد و در عرصة توسعة فرهنگی جامعه نقشی فعال و پویا داشته باشد. در دیدگاه امام آلوده شدن فرهنگ به تحجر و واپسگرایی نیز از آسیبهای بزرگ فرهنگ است. لذا امام در اولین روزهای انقلاب در پاسخ به عدهای از متحجرین و در پاسخ به شایعاتی مبنی بر تحریم سینما از سوی مراجع دینی فرمودند: (4)
“ما کی با تجدد مخالفت کردهایم؟ سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت مردم و تربیت آنها باشد. ما با فساد مخالفیم نه با سینما.”
پویایی و سرزندگی فرهنگ از نگاه امام یکی از ویژگیهای اصلی فرهنگ است. به اعتقاد امام فرهنگ مشرقزمین این توانایی را دارد که بدون تأثیر از سایر فرهنگها نقشی فعال و پویا ارائه نماید. ایشان در وصیتنامة خویش در فرازی به نقشة دامنهدار استعمار غرب برای رخوت و رکود فرهنگی جوانان به وسیلة مظاهر فساد اشاره مینمایند و آن را مغایر پویایی فرهنگی مشرق و به خصوص ایران میدانند. از نگاه امام الگوی خودباوری شرق یکی از راههای پویایی و سرزندگی فرهنگ شرقی است و به همین جهت در وصیتنامة خویش خطاب به جوانان ایرانی میفرمایند:
“و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد اگر خودی خود را بیابد.” (5)
3. از نگاه امام خمینی (ره) فرهنگ خودی هر جامعه مناسبترین فرهنگ برای رشد و بالندگی آن جامعه است و تلاش در جهت هرچه پربارتر کردن این فرهنگ موجب استقلال فرهنگی خواهد شد. در ادبیات امام فرهنگ غرب، ویرانگر فرهنگ شرقی است ولی با این وجود امام بر اخذ وجوه مثبت فرهنگ غربی تکیه دارد. خودباوری فرهنگی در اندیشة امام یک اصل اساسی است.
امام معتقد است غرب در پی استیلای فرهنگی خویش بر شرق است و این استیلا نظم فرهنگی جامعه شرقی را بر هم خواهد زد. ایشان در پیام تاریخی خویش به گورباچف به این نکته اشاره کرده و میفرمایند:
“شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعة خویش را دوا نکردهاید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند.” (6)
غربستیزی منطقی امام، همواره بر جهت خاص حفظ و کسب استقلال فرهنگی استوار بوده است. از نگاه امام غربستیزی فرهنگی در کنار تحول فرهنگی در چارچوب فرهنگ شرقی باید به استقلال فرهنگی بیانجامد چنانکه فرمودند:
“بالأخره باید فرهنگ متحول شود به یک فرهنگ سالم و یک فرهنگ مستقل و یک فرهنگ انسانی.” (7)
از نگاه امام خمینی (ره) باید اصلاح یک جامعه را از اصلاح فرهنگی آن جامعه آغاز کرد. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام نیز در پی تجدید حیات معنوی و فرهنگی انسان و جامعه بوده و هست. این شیوة اصلاح فرهنگی امام الگویی از تحول فرهنگی در پرتو تعهد فرهنگی را به جهان امروز عرضه نمود.
والسلام
پینوشت:
1. امام خمینی، صحیفة نور، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج 5، ص 195.
2. همان، ص 200.
3. همان، ص 284.
4. امام خمینی، وصیتنامه، انتشارات آستان قدس رضوی.
5. امام خمینی، صحیفة نور، ج 21، ص 66.
6. همان، ص 200.
اعتدال اندیشی امام خمینی (ره )
مقدمه
مولای پارسایان و امیر مؤمنان علی (ع) جهل و جهالت را فقر و مسکنتی بیمانند میدانند و میفرمایند:«و لافقَر کالجَهْلِ» (نهج البلاغه ،حکمت 51). در جملهای دیگر حضرت میفرمایند:«لایُری الجاهَلُ اَلاّ مُفْرِطاً اَوْ مُفَرِطاً» (جاهل و نادان همواره افراط یا تفریط میکند) «نهج البلاغه ،حکمت 67» ؛ زیرا که جهالت و نادانی، منشأ و سرچشمة زیادهرویها و کوتاهیهاست .
به طور کلّی ،حیات انسانی و مسائل زندگانی ،در حب و بغض و گرایشهای :دینی ،مذهبی ،مسلکی، عقیدتی، علمی ، سیاسی و جز آنها خلاصه میشود. حتی در مسائل اسلامی همچون :فقه، تفسیر، عرفان و بینش سیاست اسلامی ،احتمال انحراف به چپ و راست و لغزیدن از جاده اعتدال متصور است. فقط انسانی که از علم و آگاهی بهرة کافی دارد، در حد اعتدال گام میسپارد و از افراط و تفریط دوری میگزیند .
قرآن کریم، اهل کتاب را از مغالاة در دین باز داشته است و میفرماید:« یا اهلَ الکِتابِ لا تغلوا فی دینِکم و لاتقولُوا عَلی اللّه اِلاّ الحَقّ» (نساء / 170).
امام علی (ع) دوستان و دشمنان خود را از دوستی و دشمنی بی حساب و کتاب منع کرده و آن را مایة هلاکت و تباهی برشمرده است ؛ چنانکه میفرمایند:«هَلَکَ فِیَّ رجلانِ: مُحِبُّ غالٍ و مُبغضٌ قال» (نهج البلاغه، حکمت 113).
چنانکه خاطر نشان کردیم ،جهل و نادانی در واقع مبدأ همة گرفتاریهای بشری و منشأ تمام کجرویها و انحرافات است ؛ اگرچه به صورت علم و دانش جلوه کند، چرا که بسیارند عالمان و دانشمندانی که جهل و نادانی آنان را کشته ، و علم و دانش ،سودی به حالشان نبخشیده است.
امام علی (ع) در این باره میفرمایند: «رُبَّ عالمٍ قَد قَتلَهُ جَهلُه و عِلمُه مَعهُ لا یَنفعُهُ» (نهج البلاغه ،حکمت 104).
امیر مؤمنان علی (ع) در وصیت خود به فرزندش ،امام حسن مجتبی (ع) ،فرمایند: «فَاِنْ اُشکلَ عَلیکَ شیءٌ مِنْ ذلک فَاَحْمِلْهُ عَلی' جهالتکَ بهِ فَانَکَ اَوَلُ ما خُلِقتَ جاهلاً ثمٌ علمتَ و ما اَکثرُ ما تَجهَلُ من الاُمور» (هر گاه مشکلی برای تو پیش آمد ،آن را به نا آگاهی خود حمل کن ؛ زیرا تو نخست نا آگاه بودی و جاهل آفریده شدی و سپس یاد گرفتی و آموختی و چه بسیار اموری که نمیدانی) «نهج البلاغه ،وصیت 31».
امام علی (ع) چه زیبا فرمودهاند:«اَیها النّاس اِنّا قَدْ اَصبَحنا فی دَهرٍ عَنودٍ و زَمَنٍ کَنودٍ... لا نَنْتِفَعُ بما عَلِمْنا و لا نَسْألُ عَمّا جَهِلْنا» (ای مردم! در روزگاری عنود و زمانی کژمدار واقع شدهایم... از آنچه آموختهایم بهره نمیبریم و آنچه را که نمیدانیم ،نمیپرسیم و نمیآموزیم) «نهج البلاغه ،خطبه 32» .
امام علی (ع) همچنین میفرمایند:«لَمْ یُوْجِسْ مُوسَی (ع) خِیفَةً عَلی نَفْسِهِ بَل اَشْفَقَ مِنْ غَلَبةِ الجُهّالِ وَ دُوَلِ الضّلالِ» (موسی (ع) بر خویشتن خویش نترسید، بلکه خوف و نگرانی او از آن بود که جاهلان غلبه کنند و رشتة امور را به دست گیرند) «نهج البلاغه ،خطبه 4». از این رو، علی (ع) با ناراحتی بسیار میفرمایند:«اِلَی اللّه اَشکُو مِنْ مَعشرٍ یَعیُشونَ جُهالاً و یَموتُونَ ضُلاّلاً» (به خدا شکایت میبرم از گروهی که در جهل و جهالت زندگی میکنند و گمراه میمیرند «نهج البلاغه ،خطبه 17».
اصولاً ،یکی از وظایف و مسئولیتهای خطیر رهبران الهی و پیشوایان دینی ،مبارزه با جهل و نا آگاهی است. چنانکه امام علی (ع) میفرمایند: «و تَعلیمُکُم کَیلا' تَجهَلُوا» (بر من است که شما را آموزش دهم تا جاهل و نادان باقی نمانید) «نهج البلاغه ،خطبة 34» .
بر این اساس، هنگامی که در مجموعة گفتارها و اندیشههای امام خمینی (ره) دقت مینمائیم، به وضوح میبینیم که حفظ اعتدال و اجتناب از انحراف به چپ و راست، هماره مورد تأکید ایشان بود. امام (ره) مردم را از تندیها و کندیهای بی رویه، کجرفتاری و کژاندیشی منع میکردند. ایشان در عین حال که فقیهی فرزانه بودند و در ابعاد عرفان، تفسیر قرآن و سیاستِ جهانی نیز جلوهگریهای برجستهای داشتند، در همة ابعاد حیات علمی، سیاسی و اجتماعی از انحراف و خروج از حد اعتدال و وسط هشدار دادهاند .
امام (ره) تهمت قشریگری به جمعی را صحیح ندانستهاند ؛ همچنانکه فقه را به دور از مسائل جاری زندگی و فقط بر مبنای تأویلهای دور از لمس نمیپسندند. ایشان با اینکه ابعاد عرفانی برخی آیات قرآنی را حقیقت میدانستند ،اما تأویلات خنک برخی افراطگران را تأیید نمیکردند. هر چند امام (ره) در تفسیر قرآن کریم تفسیر به رأی را غلط میدانستند و آن را محکوم میکردند، لیکن هر فهم را مصداق آن بر نمیشمردند و تلاش در دریافت معانی والای آیات قرآنی را امری ممکن و بلکه لازم میدانستند .
امام (ره) با روشنبینیهای خاصی به مسائل مینگریستند ؛ به طوری که پرداخت به موضوعات خارج از حیطة دانش بشری را بی ثمر میدانستند و از اضاعة فرصت و اتلاف وقت در آن زمینهها بر حذر میداشتند .
در این مقاله با توجه به کلمات و بیانات آن رهبر فقید، چند موضوع را به عنوان نمونه بررسی مینمائیم .
انگیزة بعثت
مسئلة وحی، نزول فرشته و فرود آمدن قرآن بر قلب نازنین رسول اکرم (ص)، از مسائل مهمی است که از افق دید و حیطة دانش بشر عادی، بیرون است .از این رو، پرداختن به آن ،نوعی افراط ،بلند پروازی و حتی اتلاف وقت به حساب میآید. آیا بهتر نیست که انسان در دایرة آنچه که کشف آن برای او ممکن و فهم آن برایش میسر است، تلاش کند تا هم خود گامی به جلو بردارد و هم جامعة انسانی را به سوی پیشرفت و تعالی سوق دهد ؟
مروری بر کتابهای سیره و تاریخ، این مطلب را روشن میکند که ،برخی به این دریای کران ناپیدا وارد شدند و خرافه بافتند ؛ به طوری که هم خود غرق شدند و هم عدهای را به انحراف کشاندند .
امام خمینی (ره) در این باره به صراحت میفرمایند:«اصل بعثت چه هست؟ نزول وحی یعنی چه؟ اینها از اموری است که سربسته و در بسته باقی میماند. آنچه که ما از بعثت میتوانیم بفهمیم ،برکاتی است که از این پدیده حاصل شده است» (امام خمینی ،تبیان ،ج 13، 77 ؛ همو، صحیفة نور ،ج 18، 268).
امام (ره) دربارة ابعاد بعثت میفرمایند: «این ولادت که به دنبالش برکات پی در پی بود و منتهی شد به بعثت و نزول وحی از جانب خدای تبارک و تعالی' بر قلب مبارک آن سرور، ابعادش برای بشر تاکنون معلوم نشده است». (امام خمینی ،تبیان ،ج 13، 76 ؛ همو، صحیفة نور ،ج 18، 190).
همچنین ،ایشان دربارة ماهیت وحی میفرمایند:« بعد از اینکه دستمان از آن قلّة حقیقتِ وحی کوتاه است و ما نمیتوانیم ماهیت آن را درک کنیم، وظیفة ما آن است که به آرمانهای وحی نزدیک شویم. این ،کمال بزرگی است ،اگر بتوانیم» (امام خمینی ،تبیان ،ج 13، 76 ؛ همو، صحیفة نور ،ج 19، 143).
مطالب فوق ،نمونهای از اندیشهها و گفتار امام خمینی (ره) در زمینة عدم پرداختن به امورِ خارج از قدرت و توان بشری و لزوم استفاده از جنبههای علمی و ملموس وحی و بعثت محمدی (ص) است. آیا اشتغال به امور خارج از حوزة اقتدار انسان و پرداختن به مسائلی که او از طرح آنها طَرْفی نخواهد بست، اتلاف وقت و تضییع فرصت نیست؟ آیا بهتر آن نیست که انسان به جای دل مشغولی به چنان امور، از برکات و آثار وحی که ایده آل به شمار میروند و با حیات جامعة بشری ارتباط مستقیم دارند، بهره ببرد و دیگران را هم بهرهمند سازد ؟
امام خمینی (ره) در جای دیگر میفرمایند:«انگیزة بعثت، نزول وحی و نزول قرآن است. و انگیزة تلاوت قرآن ،تزکیه است که دل مصفا گردد و قابلیت فهم کتاب خدا را پیدا کند».(امام خمینی ،تبیان ،ج 13 ،75 ؛ همو؛ صحیفة نور، ج 14 ،252).
بدون تردید، قرآن کتاب زندگی است و آیات آن ،انسان را به تعقل و تدبر فرا میخواند و راههای رشد و غیّ را مشخص مینماید. انسان در پرتوِ اندیشه و تعقل در آن آیات و بازشناسی موانع راه، به هدف میرسد .
امیرمؤمنان علی (ع) میفرمایند: «وَ اُعلَمظُوا انَّکُم لَنْ تَعْرِفُوا الرُشْدَ حَتّی تَعِرفُوا الّذیِ تَرکَهُ و لَنّ تَأخُذوا بمیثاقِ الکتابِ حتی تَعرفُوا الّذی نَقَضَهُ و لن تَمَسَّکوا به حَتّی تَعرفُوا الّذی نَبَذَهُ فَالْتَمِسُوا ذلکَ مِنْ عِنْدِ اَهلِهِ فانَّهُمْ عَیْشُ العِلْمِ و مَوْتُ الجَهْلِ» (بدانید شما هنگامی ، راه هدایت و رشد را خواهید یافت که ضد آن را بشناسید. و وقتی بر عهد و میثاق کتاب خدا، استوار باقی خواهید ماند که پیمان شکن را بشناسید. و زمانی به قرآن تمسک جستهاید ،که تارک و رها کنندة آن را تشخیص بدهید. پس، حقیقت را از اهل آن بجویید که آنان سرمایة حیات و زندگی و مایه مرگ و زوال جهل و نادانی میباشند).«نهج البلاغه ،خطبه 147».
فقه منهای عرفان
جمود به ظواهر احکامِ فقهی، بیبهرگی از معنویت و معرفت و نادیده گرفتن جان و روح اعمال، از آفتهای بزرگ است .
در آیین اسلام ،علاوه بر ابعاد فیزیکی عبادات و شرایط و ارکان ظاهری آنها، به جنبههای روحی و معنوی نیز توجه داده شده است. به عنوان مثال، به صراحت بیان شده است که روزه،فقط بستن دهان از خوردن و آشامیدن نیست ؛ همچنین، دربارة نماز آمده است که باید دارای روح خضوع و خشوع و مانع و جلوگیر از منکرات باشد. و نیز دربارة اعمال و واجبات حج در روایات آمده است که آنچه به درگاه الهی صعود میکند، تقوا و پارسایی است که البته ،ذکر شواهد و نصوص در این باره، مجالی گسترده را میطلبد .
شریعت اسلام مانند کالبدی زنده و جاندار است و لذا نه فقط یک روح مجرد است و نه صرفاً یک اندام بیجان و بی روح .و حتی کمال مطلوب انسان هم همین است که او با این جسم خاکی ،صفا پیدا میکند و به تعالی میرسد.
سوگمندانه در این موارد افراط و تفریط کم نبوده است. کسانی بودهاند و هستند که فقط به قشر و پوسته میچسبند و مغز و معنا را رها میکنند. در مقابل ،کسان دیگری هم واقعیات حیات مادی را نادیده میگیرند و احکام ظاهری و ظواهر احکام را به حساب نمیآورند.
امام خمینی (ره) در قسمتی از سخنان خود در این باره میفرمایند:« یک دستة دیگری که به امور فقهی و امور تعبدی اشتغال داشتند و دیگران (فلاسفه و عرفا )را تخطئه کردند و ملحد دانستند و حکم کفر صادر کردند. هر دو روش، خلاف واقع بوده است» (امام خمینی ،تبیان ،ج 13، 166؛ همو، صحیفة نور ،ج 1، 236)
علت وجود مذهبها و مسلکها در جهان اسلام ،اغلب ناشی از اختلاف سلیقه در فهم مسائل بوده است و صد افسوس که به تکفیر و الحاد انجامیده و موجبات جداییها را فراهم آورده است.
هرگاه در ضروریات و اصول مسلم اسلام ،وحدت نظر باشد، اختلاف در مسائل نظری و دگر اندیشی در موضوعات اجتهادی، نباید تفرقه و جدایی به وجود آورد. اما ،موضعگیریهای تعصب آلود و خروج از جادة وسط و اعتدال در برخورد با آرا و اندیشهها، موجب بروز این گونه مشکلات میگردد .
عرفان منهای فقاهت
همچنانکه فقاهت بدون جان مایة عرفان و معنویت، خشک و بی روح است ، عرفان بدون فقاهت هم، لغزنده و لغزاننده است ؛ زیرا رواج برخی افکار صوفیانه و شیوع بعضی روشهای قلندرانه ـ که شاخهای دیگر از انحراف و خروج از اعتدال به شمار میرود ـ همواره، مشکل آفرین بوده و به سرانجام به تحریف و مسخ دین انجامیده است.
امام خمینی (ره) در این باره میفرمایند:« طائفهای فیلسوف، عارف، متکلم و امثال ذلک که دنبال همان جهات معنوی بودند ،قشریون (فقهاء و مشترعان) را تخطئه کردند ما عدای خود را قشری حساب کردند و اکثر آیات را برگرداندند به آن جهات عرفانی و فلسفی ؛ و به کلی از حیات دنیایی و جهاتی که در اینجا به آن احتیاج هست و تربیتهایی که در اینجا باید بشود، غفلت کردند. آنها اسلام را محصور کردند به احکام و امور معنویه و به مافوق الطبیعة، و به خیال خودشان مافوق الطبیعه، همة جهات هست» امام خمینی ،تبیان ،ج 13، ص 165 - 166
امام خمینی (ره) دربارة فهم عرفا از اسلام تأکید میکنند که:«عرفا اسلام را قبول داشتند ،لکن تمام مسائل را بر میگرداندند به آن معانی عرفانی به مسائل روز قائل نبودند و حتی اگر روایتی و یا آیهای دربارة جهاد میآمد، میگفتند همان جهاد نفس است» و «مع الاسف ما در دو زمان، مبتلا به دو طایفه بودیم. حتی قتال با مشرکین را تأویل به قتال با نفس میکردند. چیزهایی را که مربوط به زندگی دنیوی بود، به معنویات تأویل میکردند» (امام خمینی ،تبیان ،ج 13، ص 168 ؛همو ،صحیفه نور ،ج 10 ،274) .
اسلام وارونه
این مشکل پس از رحلت رسول اکرم (ص) شروع و به تدریج گستردهتر شد ، به طوری که اسلام ناب با پیرایههایی مطرح گردید که به دید انصاف، عبارت:«اسلام وارونه» عبارت گزافی نیست .
قرآن کریم میفرماید:«أفتؤمنونَ ببعض الکتاب و تَکفرونَ ببعضٍ فَم'ا جَزاءُ مَنْ یَفعلُ ذلکَ مِنکُم اِلاّ خِزْیٌ فی الحَیوةِ الدُّنیا و یَومَ القیمةِ یُردّونَ اِلی' اَشِدّ العذاب و ما اللّهُ بغافلٍ عَمّا تَعمَلُون» (بقره/ 85) «آیا به بعض کتاب ایمان دارید و به بعض دیگر کافرید. پس کیفر کسی که چنین کند در دنیا جز خواری نیست و در روز قیامت به عذابی شدیدتر برگردانده میشوند و خدا از آنچه میکنید، غافل نیست».
کسانی هستند که برخی احکام و قوانین اسلامی و قرآنی را به سود خود نمیبینند و زیر بار آن نمیروند. عدهای از عالمانی که دین را به دنیا میفروشند نیز در توجیه آنها میکوشند و وعاظ السلاطین هم نقش خود را ایفا میکنند. قرآن در این باره میفرماید:«ان الّذین یَکفرونَ باللّه و رُسُله و یُریدونَ ان یفرّقوا بین اللّه و رُسُله و یَقولونَ نُؤمنُ ببعضٍ و نُکِفر ببعضٍ و یُریدونَ ان یتّخذوا بین ذلک سَبیلاً اولئکَ هم الکافرونَ حَقّاً...» (نساء / 150 ـ151)
(کسانی هستند که به خدا و رسولانش کافر میشوند و میخواهند میان خدا و رسولانش جدایی بیفکنند. و میگویند که به برخی ایمان داریم و به برخی دیگر کافر هستیم و میخواهند در این میانه راهی برگزینند، اینان در حقیقت کافرانند...)
امام خمینی (ره) در تبیین همین معنا و در اشاره به حفظ اعتدال در طرح مسائل اسلامی و قرآنی، میفرمایند:«بعضی هم اگر اسلام میخواهند، یک اسلام وارونه میخواهند ؛ نه آن اسلامی که اسلام پیغمبر اکرم (ص) است و به وحی الهی آمده است. و در وحی هم تصرف میکنند و آن را به صورت دیگر در میآورند (امام خمینی ،تبیان ،ج 13، 168 ؛ همو ،صحیفه نور ،ج 10، 123)
منبع: www.balagh.net
تهیه کننده : شورای دانش آموزی مدرسه