سپاهنفت

امروز جمعه ,۳۱ فروردین ۱۴۰۳, ۱۰:۴۵

مقالات

توسل در سیره انبیا از دیدگاه اهل‌سنت

 ۱۳۹۷/۰۴/۰۱
توسل در سیره انبیا از دیدگاه اهل‌سنت
با تتبع در منابع اهل‌سنت هویدا می¬گردد که وقوع و جواز توسل در سیره انبیای الهی به صورت یک سنت رواج داشته است. وقوع موارد متعدد توسل به ساحت انبیا و اولیای الهی، نشانه قدمت توسل و مستحکم¬ترین دلیل بر صحت و مشروعیت آن است. این نوشته به روش توصیفی ـ تحلیلی عهده¬دار بیان مواردی از توسل در سیره انبیا با تأکید بر منابع اهل‌سنت است که هم شامل توسلات انبیای الهی و هم شامل توسلات سایرین به انبیاست. بخش بزرگی از این توسلات در توسل به پیامبر اعظمصل الله علیه و آله متجلی می¬گردد. برخلاف متون روایی امامیه، موارد توسل در سیره انبیا در متون اهل‌سنت کمتر ذکر شده است. با این حال موارد متعددی از توسل به پیامبرصل الله علیه و آله را نقل کرده¬اند و در پاسخ به شبهات مطرح‌شده در ابعاد مختلف توسل، تلاش¬ها و تحقیقات علمی درخوری داشته‌اند.

مقدمه

توسل واقعیت عینی زندگی بشر است که مشروعیت آن ریشه در آموزه­های وحیانی دارد و مورد قبول تمام فرق اسلامی بوده و منابع روایی و تاریخی مملو از موارد متعدد توسل به اولیای الهی است. به گفته سبکی، توسل و استغاثه و تشفع به پیامبرصل الله علیه و آله جایز و نیکو است و  جواز و حسن این عمل، در هیچ دینی و در هیچ زمانی انکار نشده است.[1] وهابیان نیز گرچه با اصل توسل مخالفتی ندارند، اما مشروعیت توسل را منحصر به زمان حیات انبیا و اولیای الهی دانسته­اند. لذا توسل به اموات را هم‌طراز شرک و متوسلان به اهل‌بیت علیه السلام را مشرک می‌خوانند.[2]

در ردّ دیدگاه وهابیان، بسیاری از علمای شیعه و اهل‌سنت کتاب­های متعددی نوشته و شبهات آنان را با استدلال پاسخ داده­اند.[3] این مقاله با تتبع در منابع اهل‌سنت، مواردی از وقوع توسل در سیره انبیا و اولیای الهی را نشان می‌دهد که بیانگر پیشینه­ توسل به درازای حیات انسانی است، نه عملی اسلامی یا صرفاً شیعی.

توسل آدم علیه السلام به پیامبرصل الله علیه و آله و اهل‌بیت(علیهم السلام )

آنگاه که آدم علیه السلام برای ترک اولی به زمین هبوط یافت، با توسل به پیامبر اعظمصل الله علیه و آله و اهل‌بیت علیه السلام مورد عفو قرار گرفت. قرآن از این واقعه چنین یاد می­کند: (فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ)؛[4] «سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت؛ زیرا او توبه پذیر و مهربان است».[5]

درباره مراد از کلمات در آیه شریفه، آرای مختلفی هست.[6] بسیاری از راویان و مفسران اهل‌سنت، مراد از «کلمات» را اسمای مبارک پیامبر اکرم و اهل‌بیت علیه السلام می‌دانند. برخی مانند طبرانی،[7] حاکم نیشابوری،[8] بیهقی،[9]  ابن­عساکر،[10] ابن­کثیر[11] و ابن‌تیمیه[12] مراد از کلمات را فقط پیامبرصل الله علیه و آله می­دانند: «اسألک بحق محمد الا غفرت لی». برخی دیگر مانند حاکم،[13] سیوطی،[14] ابن‌جوزی،[15] ابن‌بطریق[16] و قندوزی[17] تصریح کرده­اند که مراد از کلمات، اسامی پنج تن آل‌عبا علیه السلام است: «محمد النبی وعلی الوصی وفاطمة بنت النبی والحسن والحسین سبطی النبی». جالب­تر اینکه حاکم در انتهای روایت آورده است که توسل به پیامبر و اهل‌بیت(علیه السلام) به آدم علیه السلام یا دیگر انبیای الهی اختصاص ندارد، بلکه هر کس خداوند را به نام مبارک آنها بخواند، دعایش مستجاب می­گردد: «وما من عبد یدعو بها إلا استجاب الله له».[18]

قدر متیقن از «الکلمات» در نگاه روات و مفسران اهل‌سنت، وقوع توسل آدم علیه السلام به پیامبرصل الله علیه و آله و مشروعیت آن است که از علوّ شأن و جلالت مقام پیامبرصل الله علیه و آله نزد پروردگار خبر می­دهد و مخالفانی چون ابن‌تیمیه نیز نمی­توانند وقوع آن را انکار کنند.

توسل به انبیای الهی

ابن‌کثیر در تفسیر خود، اعراف را کسانی معرفی می­کند که نه حسناتشان کفاف بهشت را می­دهد و نه سیئاتشان به حد عذاب و جهنم است. لذا به ایشان اجازه داده می­شود تا به دنبال شفیعی برای خود بروند. آنها به هر یک از انبیای الهی متوسل می‌شوند که ایشان، آنها را به پیامبرصل الله علیه و آله ارجاع می­دهند تا آنها را شفاعت کند:

... إِنَّ أَصْحَابَ الأَعْرَافِ قَوْمٌ تَکَافَأَتْ أَعْمَالُهُمْ ... أُذِنَ لَهُمْ فِی طَلَبِ الشَّفَاعَةِ...فَقَالُوا: یَا آدَمُ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّکَ، فَقَالَ:... مَا أَسْتَطِیعُ أَنْ أَشْفَعَ لَکُمْ، وَلَکِنِ ائْتُوا ابْنِی إِبْرَاهِیمَ... مُوسَى... عِیسَى... وَلَکِنِ ائْتُوا مُحَمَّدًا، قَالَ رَسُولَ اللَّهِ فَیَأْتُونِی،... .[19]

بخاری نیز در صحیح خود، روایتی به همین مضمون نقل می­کند که انبیای بزرگ مردم را به توسل و استشفاع به پیامبر اعظمصل الله علیه و آلهسوق می­­دهند:

...إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ، فَیَأْتُونَ آدَمَ... وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِإِبْرَاهِیمَ... بِمُوسَى... بِعِیسَى... فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِمُحَمَّدٍr فَیَأْتُونِی فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّی فَیُؤْذَنُ ...فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ ...َسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ... .[20]

این دو روایت، هم از جواز توسل و هم از علوّ مقام پیامبرصل الله علیه و آله بر سایر انبیای اولواالعزم حکایت می­کند. گفتنی است در شفاعت هم مانند توسل، سائل شخصی را که نزد پروردگار وجاهت و علوّ مقام دارد، واسطه قرار می‌دهد تا خداوند به واسطه شفیع، خواسته سائل را برآورده سازد.

توسل به انبیا برای حفظ قرآن

در روایتی از اهل‌سنت، توسل به انبیای الهی برای حفظ قرآن جایز شمرده شده است. خطیب بغدادی در ضمن روایتی طولانی نقل می­کند که پیامبرصل الله علیه و آله برای حفظ قرآن دستورالعملی بیان می­فرماید که شاکله اصلی آن، توسل به انبیای الهی است:

قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ حِفْظَ الْقُرْآنِ...أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ...، وَإِبْرَاهِیمَ...، وَمُوسَى...، وَعِیسَى...، وَ أَسْأَلُکَ بِکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ، وَ تَوْرَاةِ مُوسَى، وُزَبُورِ دَاوُودَ، وَإِنْجِیلِ عِیسَى، وَقُرْآنِ مُحَمَّدٍ،... .[21]

ظاهر روایت حکایت از دو نوع توسل دارد: هم توسل به ذات انبیای الهی که سائل خداوند را به حق انبیای عظام می­خواند و هم توسل به کتب آسمانی ایشان. هر دو توسل جایز و مشروع شمرده شده است. وقتی معروف کرخی به شاگردانش یاد می­دهد که هرگاه حاجتی داشتید، خدا را به حق من قسم دهید، زیرا علما، وارثان انبیا هستند، چگونه نمی‌توان خدا را به­حق پیامبرصل الله علیه و آلهقسم داد؟[22]

توسل ابراهیم علیه السلام به پیامبرصل الله علیه و آله

در تفسیر آیه (رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ...)[23] آن‌گاه که ابراهیم هاجر و اسماعیل را در سرزمین بی­آب و علف تنها گذاشت، دعا کرد که پروردگار از آن دو دستگیری کند و برای استجابت دعا خود به پیامبرصل الله علیه و آله متوسل شد. مؤلف غرائب القرآن از توسل ابراهیم به پیامبرصل الله علیه و آله این‌گونه خبر می­دهد: «و فیه أنه تَوَسَّلَ فی إجابة الدعاء بمحمدصل الله علیه و آله و کأنه قال: إن ضیعت هاجر و إسماعیل فقد ضیعت محمداً».[24] اسماعیل حقی در روح البیان، تبیین روشن­تری از این دعا و توسل دارد و می‌گوید:

اینکه ابراهیم علیه السلام فرمود: رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ...؛ حال که قرار است زن و فرزندم را در این سرزمین بی­آب و علف تنها بگذارم، پروردگارا، به حق محمدصل الله علیه و آله آن دو را یاری کن که اگر آنها را به حال خود رها کنی تا هلاک شوند، به‌درستی که محمدصل الله علیه و آله را رها ساختی و او را هلاک نمودی؛ زیرا پیامبرصل الله علیه و آله از صلب اسماعیل است. [25]

توسل به یونس علیه السلام

در روایتی آمده است که وقتی یونس علیه السلام از ایمان آوردن قومش ناامید شد، به خداوند شکایت کرد. خداوند نیز به قوم یونس وعده عذاب داد. آنها وقتی نشانه­های عذاب الهی را دیدند، به دنبال یونس گشتند تا از او بخواهند برایشان دعا کند تا این عذاب از آنها دفع گردد. وقتی از یافتن وی ناامید شدند، شخصی از میان آنها گفت: حال که یونس پیدا نشد، پس خدای یونس را بیابید و نزد او تضرع و زاری کنید.[26] در این روایت هم قرائنی وجود دارد که از توسل به یونس علیه السلام خبر می­دهد. وقتی که مردم عذاب الهی را با تمام وجود حس کردند، به حقانیت یونس پی­بردند و ایمان آوردند. لذا برای دفع عذاب الهی به دنبال یونس علیه السلام گشتند تا او را بیابند و از او بخواهند تا برایشان دعا کند، اما چون او را نیافتند و نتوانستند وسیله­ای را واسطه قرار دهند، به ذات خداوند تضرع کردند و به او متوسل شدند. این توسل و تضرع کارساز بود و بلا و عذاب را دفع کرد و این از موارد نادری است که عذاب با توسل و تضرع رفع می­گردد؛ همان­گونه که در قرآن آمده است: ( ...إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ...)[27]

توسل یونس علیه السلام به پیامبرصل الله علیه و آله

ابن‌هشام در کتاب خود، به قطعه شعری از امیة بن‌ابی­صلت تمسک کرده است و معتقد است توسل به پیامبرصل الله علیه و آلهسبب نجات یونس علیه السلام از شکم ماهی[28] بود: «و أنت بفضل منک نجیت یونساً و قد بات فی أضعاف حوت لیالیاً؛[29] ای پیامبر، فضل و بزرگی‌ات یونس را نجات داد؛ او که شب‌های زیادی را در شکم ماهی گذراند».

توسل پیامبرصل الله علیه و آله به انبیای عظام

انس بن‌مالک ماجرای وفات فاطمه بنت اسد(س) را روایت می­کند که خلاصه آن چنین است: آن‌گاه که قبر آماده شد، پیامبرصل الله علیه و آله داخل قبر خوابید و چنین دعا فرمود: « ...إغفر لأمی فاطمة بنت أسد ووسع لها مدخلها بحق نبیک والأنبیاء الذین من قبلی...»، این روایت را طبرانی در جامع الکبیر، ابن‌حبان و حاکم در المستدرک به سند صحیح نیز آورده‌اند.[30] در این روایت پیامبرصل الله علیه و آله با توسل به انبیای الهی، برای فاطمه بنت اسد(س) طلب آمرزش نمود. حال اگر توسل به انبیای گذشته که در قید حیات نیستند، شرک باشد، آن­گونه که وهابیت معتقدند، نعوذ بالله پس باید پیامبرصل الله علیه و آله را مشرک فرض کنند!

توسل داود نبی به پیامبرصل الله علیه و آله

واقدی در ضمن حدیثی طولانی از توسل حضرت داود علیه السلام به پیامبرصل الله علیه و آله خبر می­دهد که خلاصه آن چنین است: زمانی که داود علیه السلام مرتکب خطایی شد و همه از او روی برگرداندند، به بیابانی رفت و چنین دعا کرد: «الهی بحق النبی العربی الذی تبعثه فی آخر الزمان الا غفرت لی...؛ خدایا، به حق پیامبر عربی که در آخر الزمان او را مبعوث می­کنی، مرا ببخش».[31]

توسل قوم فرعون به موسی علیه السلام

قرآن موارد متعددی از توسل آل فرعون به موسی علیه السلام را ذکر می­کند. آن‌گاه که فرعونیان گرفتار عذاب‌های گوناگون می‌شدند، برای نجات از آن بلایا به موسی پناه می‌آوردند و به او متوسل می­شدند. در ذیل به چند مورد از این توسلات اشاره می­کنیم:

1. توسل برای نجات از طوفان

در روایتی از علی­ بن‌ابی‌طلحه از ابن‌عباس درباره آیه (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ...)[32] چنین آمده که مراد از طوفان، بارانی سهمگین بود؛ به گونه­ای­که آل‌فرعون ترسیدند به هلاکت برسند، لذا نزد موسی علیه السلام آمدند و از او خواستند در حق آنها دعا کند: (ادْعُ لَنَا رَبَّکَ)، تا خداوند این بلا را از آنها دفع کند.[33]

2. توسل برای دفع آفت ملخ

وقتی­آل‌فرعون دیدند زراعتشان مورد حمله و تاراج ملخ‌ها قرار گرفته، فهمیدند این عذابی از جانب خدای موسیصل الله علیه و آله است. لذا به او متوسل شدند و تقاضا کردند: «ادع لنا ربک یکشف عنا الجراد؛ از پرودگارت بخواه که ما را از شرّ ملخ­ها نجات دهد، تا به تو ایمان آوریم». موسی علیه السلام دعا کرد و آنها نجات یافتند و مابقی مزارعشان از آفت مصون ماند، اما آنها باز هم ایمان نیاوردند.[34]

3. توسل به موسی برای رفع رجز و بلا

مفسران اهل‌سنت در تفسیر آیه (وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ...)[35] آورده­اند که هرگاه فرعونیان مبتلا به رجز[36] و عذاب الهی می­شدند، از موسی7 می­خواستند برای آنها دعا کند و به رسالت موسی علیه السلام و عهدی که او با خدا داشت، متوسل می­شدند تا عذاب از آنها برداشته شود.[37]

در تورات نیز آمده است که هنگام نزول هر عذابی، فرعون از موسی علیه السلام می‌خواست که برای آنها دعا کند و نزد خدایش آنها را شفاعت نماید تا عذاب از آنها برداشته شود: «إن فرعون کان یقول لموسى حین نزول کل آیة منها: ادع لنا ربک و اشفع لنا عنده أن یرفع عنا هذه».[38]

3. توسل قارون به موسی علیه السلام

در روایتی از عبیدالله بن‌سلیمان که در آن از تلاش قارون برای نسبت دادن زنا به موسی علیه السلام خبر داده است، وقتی آن زانیه که قارون او را تطمیع کرده بود، لب به اعتراف گشود و گفت قارون به او هزار درهم داده تا چنین نسبت ناروایی را به موسی(علیه السلام)  بزند، موسی علیه السلام دست به دعا برداشت و از خدا خواست تا زمین قارون را فروبرد. همین­که قارون تا زانو­ها در زمین فرو رفت، به موسی علیه السلام متوسل شد و استغاثه کرد تا به او رحم کند و از خطای او بگذرد، اما موسی(علیه السلام)  به زمین گفت تا قارون را فروبرد و زمین نیز او را با خانه­اش در خود فرو برد. دراینجا بود که به موسی علیه السلام وحی نازل شد: «استغاث بک و أنشدک الرحم و أبیت أن تغیثه، لو إیای دعا أو استغاث لأغثته؛ قارون به تو استغاثه کرد و از تو تقاضای عفو و گذشت نمود و تو نپذیرفتی. اگر مرا می­خواند و به من استغاثه می­کرد، به فریادش می­رسیدم».[39]

4. توسل بنی‌اسرائیل به موسی علیه السلام

مراغی در تفسیر آیه (فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها...)[40] می‌نویسد: اینکه بنی‌اسرائیل به موسی(علیه السلام)  توسل جستند تا در حق آنها دعا کند، به این جهت بود که دعای انبیا به اجابت نزدیک‌تر است تا انسان‌های عادی؛ زیرا خداوند با اعطای تورات و توفیق مناجات و تکلم باخدا، موسی علیه السلام را گرامی داشته و بدین سبب او وجاهت و قرابتی نزد خداوند یافته است. حال که بنی‌اسرائیل از او طلب دعا می‌کنند، امید دارند با توجه به ارتباط نزدیکش با خدا و سابقه موسی علیه السلام، دعای او در حق آنها نیز به اجابت برسد.[41]

توسل به پیامبرصل الله علیه و آله و اهل‌بیت

بخش اعظم توسلات در سیره انبیا که در منابع روایی و تفسیری اهل‌سنت آمده است، به نوعی مرتبط با توسل به شخص پیامبرصل الله علیه و آله و در برخی موارد به اهل‌بیت آن حضرت است. مؤلف بحرالمدید در تفسیر آیه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ)[42] در شرح کلامی از جزولی در دلائل­ الخیرات، بزرگ‌ترین و نزدیک‌ترین وسیله را پیامبرصل الله علیه و آله معرفی می­کند: «ولا وسیلة إلیه أقرب، ولاأعظم، من رسوله الأکرم».[43] اما به اعتراف بزرگانی از اهل‌سنت، مراد از وسیله در آیه شریفه، توسل به آل­البیت(علیهم السلام)  و استغاثه به آنان در شداید و سختی‌هاست.[44] ابن‌کثیر روایتی را نقل می‌کند که در آن، پیامبرصل الله علیه و آله خود و اهل‌بیت(علیهم السلام)  را مصداق وسیله معرفی می­کند:

فی الجنة درجة تدعى الوسیلة، فإذا سألتم اللّه فسألوا لی الوسیلة. قالوا یا رسول اللّه، من یسکن معک؟ قال: علی و فاطمة و الحسن و الحسین؛

در بهشت درجه و رتبه­ای است که آن را وسیله گویند. پس هرگاه از خدا درخواستی کردید، مرا به‌عنوان وسیله بخواهید. گفتند چه کسانی با تو در آن رتبه همنشین هستند؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین.[45]

ابوحاتم نیز در روایتی دیگر به معرفی وسیله می‌پردازد و مصداق آن را پیامبر و اهل‌بیت(علیهم السلام)  بیان می‌کند:

یا أیها الناس إن فی الجنة لؤلؤتین... أما البیضاء ... اسمها الوسیلة، هی لمحمد و أهل بیته، و الصفراء هی لإبراهیم و أهل بیته؛[46]

در بهشت دو گوهر گران‌بها، یکی سفید و دیگری زرد وجود دارد. گوهر سفید وسط عرش و در جایگاهی والا قرار دارد که هفتاد هزار خانه دارد و اسم آن، وسیله است که از آنِ محمد و اهل‌بیت(علیهم السلام)  است، اما گوهر زرد با همین خصوصیات از آنِ ابراهیم(علیهم السلام)  و اهل‌بیت اوست.

توسل انبیا به پیامبر اسلامصل الله علیه و آله

میبدی در کشف الاسرار در تفسیری عرفانی از آیه (لِیَغْفِرَلَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ)[47] از عظمت شأن و علوّ مقام پیامبر گرامی اسلامصل الله علیه و آله خبر می­دهد که دست‌مایه توسل سایر انبیا و سبب آمرزش گناهان امت شده است:

یا محمد، ما به حرمت و حشمت تو گناه آدم و حوا را آمرزیدیم. به دعوت و شفاعت تو گناهان امّت را آمرزیدیم. عاصیان امّت در پناه توأند؛ همه عالم طفیل جاه توأند. آفتاب دولت تو بر انبیا تافت، تا هر کس از شعاع تو بهره یافت. تکریم آدم به جاه تو بود، رفعت ادریس به سبب تو بود، شرف نوح به طفیل تو بود، خلّت خلیل به­ نسب تو بود، عزّ موسى به­ شوق تو بود، عیش عیسى در عشق تو بود.[48]

توسل به پیامبرصل الله علیه و آله برای غلبه بر دشمن

در بحر المدید در تفسیر آیه اول سوره غافر روایتی آمده، بدین مضمون: «در حدیثی آمده که هرگاه از دشمن روی­برگردان شدید، بگویید: «حم لاینصرون». ابوعبید می­گوید معنای این کلام آن است که خدایا، دشمنان یاری نشوند. بعد خود در ادامه، تفسیری دیگر از حم ارائه می­دهد و مراد از آن را توسل به پیامبرصل الله علیه و آله برای غلبه بر دشمنان می­داند: «قلت لا یبعد أن یکون توسل بحبیب اللّه على هزم الأعداء؛[49] بعید نیست که مراد از حم لاینصرون، توسل به پیامبرصل الله علیه و آله برای شکست دادن دشمن باشد».

بخاری نیز از خباب­ بن‌ارت روایتی را نقل می­کند که مفاد آن توسل به پیامبرصل الله علیه و آله برای نصرت و یاری خواستن از خداست: «عَنْ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ، قَالَ شَکَوْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ... أَلَا تَسْتَنْصِرُ لَنَا أَلَا تَدْعُو اللَّهَ لَنَا...».[50] در این درخواست و التجا، نصرت و یاری متوقف بر دعای پیامبر گرامی اسلامصل الله علیه و آله شده است. گویا به آن حضرت متوسل شده‌اند تا برای پیروزی­شان دعا کند.

توسل انصار به پیامبرصل الله علیه و آله

احمد در مسندش روایتی را نقل می­کند که از توسل و التجای انصار به پیامبرصل الله علیه و آله و بهره­مندی آنها از دعای خیر پیامبرصل الله علیه و آله برای خود و فرزندانشان خبر می­دهد:

آب­کشیدن از چاه بر انصار بسیار سخت شد. نزد پیامبر(ص) آمدند تا برای آنها دعا کند و نهر آبی برایشان حفر نماید. این خبر به پیامبر(ص) داده شد، فرمودند: هر چه امروز از من بخواهند، به آنها خواهم داد. این سخن به انصار رسید، آنها گفتند: برای ما از خداوند طلب مغفرت فرما که پیامبر(ص) هم فرمود: خداوند انصار و فرزندان آنها و فرزندان فرزندان آنها را بیامرزد![51]

مفاد این روایت به روشنی از توسل انصار به پیامبرصل الله علیه و آله برای دریافت بهترین خواسته ممکن حکایت دارد. آنان که از عظمت پیامبرصل الله علیه و آله نزد خدا به خوبی اطلاع داشتند و می­دانستند که خدا دعای پیامبرصل الله علیه و آله را مستجاب خواهد کرد، با اینکه در ابتدا به دنبال حفر جوی آبی بودند، نهایتاً غفران و رحمت الهی را برای خود و ذریه خویش طلب کردند.

توسل به پیامبرصل الله علیه و آله برای طلب غفران الهی

مسلم در صحیح خود حدیثی از پیامبرصل الله علیه و آله نقل می­کند که در آن سائل به حضرت متوسل می­گردد تا در حق او دعا کند:

...نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)  عَلَى أَبِی، قَالَ: فَقَرَّبْنَا إِلَیْهِ طَعَامًا... فَقَالَ أَبِی وَأَخَذَ بِلِجَامِ دَابَّتِهِ ادْعُ اللَّهَ لَنَا فَقَالَ: بَارِکْ لَهُمْ فِی مَا رَزَقْتَهُمْ وَاغْفِرْ لَهُمْ وَارْحَمْهُمْ.[52]

ترمذی روایت را صحیح شمرده است. این روایت صرفاً دعای معمولی را بیان نمی‌کند، بلکه راوی با عبارتِ «و اخذ بلجام دابته»، حالت و کیفیتی را از سائل ترسیم می­کند که بیانگر التجا و تضرع به ساحت منور نبویصل الله علیه و آله است و میزبان در حالی­ که افسار مرکب را به‌دست گرفته، به حضرت استغاثه می‌کند و مصرّانه می‌خواهد در حقش دعا کند: «ادع الله لنا». به عبارتی دیگر، نوعی التفات و توجه به شأن پیامبرصل الله علیه و آلهبرای جلب منافع مادی(رزق) و معنوی(غفران) از سوی سائل بوده است. چه این عمل را توسل بنامیم و چه استغاثه، در هر دو حال سائل برای رسیدن به مطلوب خود، شخص دارای وجاهت و منزلت را واسطه قرار می­دهد.

توسل به پیامبرصل الله علیه و آله برای فراگیری اسم اعظم

یکی از زاهدان همنشین ابراهیم ادهم، از او تقاضا کرد که اسم اعظم را به وی تعلیم دهد. ابراهیم نیز کلماتی به او یاد داد که محتوای آن توسل به پیامبرصل الله علیه و آله است: «...أسألک و أتوسل إلیک بجاه محمد أن تقضی حاجتی و تعطینی مسألتی».[53] ظاهر روایت به وضوح از توسل شخص، به ساحت پیامبرصل الله علیه و آله حکایت دارد. سائل واسطه­ای را بین خود و خدا قرار می­دهد تا حلقه طلب کامل گردد و امر خدا در ابتغای وسیله، اطاعت شود و دعا شرایط لازم برای صعود از فرش به عرش را پیدا کند و بر سر منزل اجابت بشیند.

توسل یهود به پیامبرصل الله علیه و آله

در تفسیر آیه (وَ کَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا...)[54] در تفاسیر اهل‌سنت آمده است که معنای آن، طلب نصرت و یاری از پیامبر خاتمصل الله علیه و آله در مقابل دشمنان یهود بوده است. ابن‌حمید، ابن‌جرید و ابونعیم و اینان همگی از قتاده روایت می­کنند که یهود با توسل به پیامبر اسلامصل الله علیه و آله برای غلبه بر کفار عرب، یاری می‌طلبیدند: «کانت الیهود یستفتح بمحمدصل الله علیه و آله على کفار العرب». حاکم و بیهقی در دلائل النبوه نیز از ابن‌عباس چنین روایت می‌کنند: یهود خیبر که با قبیله غطفان همیشه در حال جنگ بود، برای پیروزی و غلبه بر آنها، به این دعا پناه می­بردند:

اللهم إنا نسألک بحق النبی الأمی الذی وعدتنا أن تخرجه آخر الزمان إلا نصرتنا علیهم؛[55]

خداوندا، به‌حق نبی امّی که وعده آمدنش را در آخر الزمان دادی، از تو پیروزی بر دشمنان را مسئلت داریم.

قرطبی می­نویسد: توسل یهود مدینه به پیامبرصل الله علیه و آله آن‌قدر زیاد اتفاق می­افتاد که به یک عادت برای یهودیان تبدیل شده بود.[56]

توسل ابوسفیان به پیامبرصل الله علیه و آله

در مسند احمد آمده است که وقتی قریش از پذیرش اسلام استنکاف کرد، پیامبرصل الله علیه و آله آنها را نفرین کرد. پس سالی سخت و دشوار آنها را فراگرفت و بسیاری هلاک شدند، تا جایی که به خوردن مردار روی آوردند... . ابوسفیان نزد پیامبرصل الله علیه و آله آمد و گفت: ما را به صله رحم، امر می­کنی و حال آنکه قوم تو در حال مرگ هستند. از خداوند بخواه تا این سختی و بلا را از ما بردارد: «فأتاه أبو سفیان فقال أی محمد ان قومک قد هلکوا فادع الله عز وجل أن یکشف عنهم. قال فدعا».[57] بیهقی هم در دلائل النبوه روایتی به همین مضمون دارد، با این تفاوت که ابوسفیان با جمعی از اهل مکه نزد پیامبر آمدند و به ایشان متوسل شدند.[58]

دقت در مفاد این حدیث تصویر روشن­تری از توسل را ارائه می­دهد؛ زیرا ابوسفیان پیامبر را به صفت «رحمة للعالمین» می­خواند و قریش و اهل مکه را قوم وی معرفی می­کند تا از این طریق ترحم پیامبرصل الله علیه و آله را برانگیزاند و ایشان از خدا بخواهد آنها را از بلیه­ای که در آن گرفتارند، برهاند. اگر توسل صرف دعا کردن بود، لزومی نداشت ابوسفیان این سخنان ترحم­انگیز را بگوید، بلکه چون نیازمند به دعای خیر پیامبرصل الله علیه و آله بودند، به ایشان متوسل شدند.

توسل مشرکین به پیامبرصل الله علیه و آله

بغوی در تفسیر آیه (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ...)[59] بیان می‌کند که مشرکان دچار قحطی شدیدی شدند؛ به‌طوری‌که به خوردن سگ‌ها و مردار روی آورده بودند؛ لذا به پیامبرصل الله علیه و آله توسل و استغاثه جستند تا برای آنها دعا کند.[60]

توسل نابینا به پیامبرصل الله علیه و آله

ترمذی روایت می­کند: مرد نابینایى به حضور پیامبرصل الله علیه و آله آمد و گفت: از خداوند بخواه چشمان مرا شفا دهد. پیامبرصل الله علیه و آله به او دستور داد که وضو گرفته، دو رکعت نماز بخواند و این دعا را بخواند:

اللّهُمَّ إنّی أَسأَلُکَ وأتوجَّه إلیک بِنَبیِّکَ محمَّد نبی الرَّحمَة یا محمَّد إنّی تَوجَّهتُ بکَ إلى ربّی فی حاجَتی هذه لِتُقضَى، اللّهمَّ شَفِّعهُ فِیَّ؛[61]

خدایا، از تو درخواست مى­کنم و به‌وسیله پیامبرت محمد، پیامبر مهربانی و رحمت، به تو روی مى­آورم. اى محمد، من به وسیله تو به خدایم روی آوردم تا حاجتم برآورده شود. خدایا، او را شفیع من قرار بده.

این روایت از احادیث صحیح السندی است که حتی بزرگان وهابی از جمله ابن‌تیمیه[62] صحت آن را پذیرفته‌اند. بخاری، ابن‌ماجه،[63] احمد،[64] و... صحت روایت را تأیید کرده‌اند. مؤلف دفع الشبهه عن الرسول این روایت را صریح در مطلق توسل دانسته، می­نویسد: این حدیث صحیح و صریح در جواز توسل است و اشکال نشود که این روایت مختص به زمان حیات پیامبرصل الله علیه و آله یا تنها در مورد شخص ضریر است، بلکه اطلاق دعایی که پیامبرصل الله علیه و آله به ضریر یاد داد، بر تداوم این‌گونه توسلات حتی پس از وفات ایشان دلالت دارد؛ زیرا پیامبر رحمة للعالمین است و با مؤمنان مهربان است و آنان هم در برآورده شدن حوائجشان به پیامبر نیازمندند.[65]

توسّل به عموى پیغمبرصل الله علیه و آله

بخاری،[66] بیهقی،[67] طبرانی[68] و دیگران از توسل عمر بن‌خطاب به عباس عموی پیامبرصل الله علیه و آله چنین روایت می­کنند که سالی در مدینه قحطى آمد. عُمر با توسل به‌ عبّاس از خدا، این چنین طلب باران نمود:

اللّهم إنّا کنّا نتوسّل إلیک بنبیّنا و تسقینا و إنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا فاسقنا...؛ خدایا، ما به پیامبر خود متوسّل مى‌شدیم و تو برایمان باران مى‌فرستادى. حال به عموى پیامبرمان متوسل مى‌شویم، بر ما باران بفرست!

این حدیث از جمله ادله­ای است که بر جواز توسل به مقربین درگاه الهی دلالت می‌کند. اگر عمر مى‏گوید: «انّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّک»، مى‏خواهد علت توسل به عباس را برساند که چرا در میان افراد دیگر به او متوسل شویم؛ همچنان‌که خود عباس گفت: «لمکانی من نبیّک». با در نظر گرفتن این جهات، مى‏توان با یقین گفت که مسلمانان صدر اسلام به اشخاص پاکدامن و صالح متوسل مى‏شدند.[69]

در صحت و اتقان حدیث مذکور سخنى نیست، حتى رفاعى که به عناوین گوناگون احادیث متواتر توسل را رد مى‏کند، به صحت این حدیث اذعان دارد و مى‏گوید: به‌درستى که این حدیث صحیح است... اگر مفاد حدیث دلیل بر صحت توسل به اشخاص باشد، ما از پیشگام‏ترین کسانى هستیم که مفاد آن را اخذ و به آن عمل مى‏کنیم.[70]

توسل به مضجع نبویصل الله علیه و آله و نمونه‌های تاریخی از آن

بسیاری از توسلات به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام صل الله علیه و آله مربوط به زمان پس از رحلت ایشان است. حاجتمندان با توسل به مضجع نبویصل الله علیه و آله، ایشان را واسطه بین خود و خداوند برای برآورده شدن حوائجشان قرار می­دهند و زیارت، مجاورت و توسل به مرقد منور نبویصل الله علیه و آله از با فضیلت­ترین تقرب­هاست.[71] اگر توسل به پیامبرصل الله علیه و آله بعد از وفات او جایز نبود، از باب شفقت و مهربانی بر پیامبر واجب بود که ما را از این کار منع کند و بفرماید: «لا تتوسلوا بی بعد وفاتی»[72] که چنین نهی‌ای از ایشان در هیچ روایتی نیامده است. به علاوه، شأن و منزلت پیامبرصل الله علیه و آله مطلق است و در این دنیا و هم در آخرت پابرجاست، اگر نگوییم این منزلت ذاتی است؛ چراکه حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک»[73] و نیز توسل امثال آدم و ابراهیم علیه السلام به ایشان در هزاران سال قبل از تولد، گواهی بر شرافت ذاتی و کرامت و علوّ مقام ایشان می‌دهد. لذا توسل به ایشان پس از وفات نیز جایز و صحیح است.

احادیث فراوانی از اهل‌سنت نیز وقوع و صحت این‌گونه توسلات را تأیید می­کند؛ از جمله روایتی که طبرانی از پیامبرصل الله علیه و آله روایت می­کند که فرمودند: «من زار قبری وجبت له شفاعتی».[74] سبکی این حدیث را صحیح می­شمارد و نیز روایاتی را که در باب زیارت ذکر می­کند؛ مانندِ: «من زارنی بعد موتی فکأنما زارنی فی حیاتی».[75] این دو روایت گواه بر آن است که زیارت پیامبرصل الله علیه و آله و توسل به ایشان، منحصر به زمان حیات ایشان نیست. زهاوی نیز پس از نقل روایت معروف ضریر می‌گوید اگر منکران توسل اشکال کنند که این توسل مربوط به زمان حیات پیامبر بوده، این اشکال پذیرفتنی نیست؛ زیرا صحابه و تابعین برای برآورده شدن حاجات خود، با این دعا به پیامبرصل الله علیه و آله توسل می‌جستند: «اللهم إنی أسألک وأتوجه إلیک بنبیک محمد نبی الرحمة یا محمد إنی أتوجه بک إلى ربی فی حاجتی لتقضى اللهم شفعه فیَّ».[76] پس در متون تاریخی و تفسیری موارد متعددی از این‌گونه توسلات آمده است که چند نمونه از آن را ذکر می­کنیم.

1. توسل ابوایوب انصاری

از جمله روایاتی که در آن به جواز توسل تصریح شده است، روایتی است که می‌گوید ابوایوب انصاری، صحابی بزرگ، صورت خود را بر مضجع شریف نبوی می‌گذارد و به پیامبر توسل می­جوید.[77] این روایت، هم در مسند احمد و هم در مستدرک حاکم[78] آمده و آن را صحیح می‌شمارند.

2. توسل اهل مدینه

بر اثر خشک‌سالی، قحطی شدیدی مدینه را فراگرفت. مردم نزد عایشه شکایت بردند. او مردم را به توسل و التجا به مضجع نبویصل الله علیه و آله دلالت کرد و گفت: «بروید کنار قبر پیامبر(ص) ، سوراخى در سقف بالاى قبر بکنید؛ به‌طورى‌که آسمان از آنجا دیده شود و منتظر نتیجه باشید. رفتند و آن سقف را سوراخ کردند؛ به‌طورى‌که آسمان دیده مى‌شد، باران فراوانى باریدن گرفت...»[79]

3. توسل برای غفران و آمرزش

قرطبی در روایتی از علی علیه السلام از توسل عرب بادیه‌نشین به مرقد شریف نبویصل الله علیه و آله چنین روایت می­کند: پس از سه روز از دفن رسول خدا، مردی بادیه‌نشین بر ما وارد شد. خود را بر قبر پیامبر انداخت و خاک قبر را بر سر ­پاشید و ­گفت: اى رسول خدا، گفتى و ما گفته­هایت را شنیدیم، و درباره خدا به ما آگاهى دادى و ما از طریق تو آگاه شدیم. از آنچه بر تو نازل شد، این بود: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ).[80] حال، من به خود ظلم کردم و نزد تو آمدم تا برایم استغفار کنی. از قبر ندا داده شد: خداوند تو را بخشید».[81]

توسل به پیامبرصل الله علیه و آله کلید حل مشکل

در روایتی آمده است که در زمان حکومت عثمان، شخصی برای تقاضایی، چندین بار به ملاقات عثمان می­رفت، اما او به وی توجهی نمی‌کرد، تا اینکه آن شخص، با عثمان بن­حنیف روبه‌رو می‌شود و عرض حال می‌کند. ابن‌حنیف او را چنین راهنمایی می­کند: وضو بگیر، به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان و بعد بگو: «اللَّهُمَّ إنِّی أَسْأَلُک وَأَتَوَجَّهُ إلَیْک بِنَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ یَا مُحَمَّدُ إنِّی أَتَوَجَّهُ بِک إلَى رَبِّی فَیَقْضِی لِی حَاجَتِی».[82] آن شخص به دستور عثمان بن‌حنیف عمل کرد و به دارالحکومه رفت. خلیفه او را به حضور پذیرفت و خواسته­اش را فوراً برآورده ساخت.

احادیث در منابع مختلف اهل‌سنت در این زمینه بسیار و در حد تواتر یا قریب به تواتر است و چیزى نیست که بتوان خرده‌گیرى یا انکار کرد که بخشى از این احادیث نقل شد.

نتیجه

مطالعه و بررسی موارد متعدد توسل در سیره انبیای الهی که در طول تاریخ اتفاق افتاده، شاهدی است بر اینکه توسل، سیره مستمر نوع بشر بوده است که در هنگام بروز مشکلات و مصائب، دست نیاز به‌سوی بندگان شایسته­ای که نزد خدا آبرو و وجهه­ای داشتند، دراز می‌کردند تا به یمن دعای ایشان، حوایج برآورده و بلاها دفع گردد. این سیره و روش مشروع و مورد تأیید انبیای الهی بوده و از آن نهی نشده است. از آنجا که اولیای الهی یکی از بهترین وسیله­ها و واسطه‌ها بین خالق و مخلوق هستند، نقش مؤثری در دعا و طلب حوایج مردم از بارگاه الهی دارند و از سویی دیگر، قرآن به صراحت دستور داده که برای برآورده شدن حوایج، باید وسیله­ای که نزد خدا وجاهت دارد، آورده شود؛ پس توسل به اولیای الهی، عین عمل کردن به دیگر اوامر الهی است که با شرک هیچ رابطه و نسبتی ـ آن‌گونه که وهابیان معتقدند ـ ندارد.

توسل آدم و نوح و ابراهیم و موسی علیه السلام، به پیامبر و اهل‌بیت(علیهم السلام)، بارزترین توسلاتی است که در سیره انبیا می‌توان ذکر کرد، به‌ویژه آنکه در میان بنی­اسرائیل به سبب ابتلا به انواع بلاها، توسل به پیامبرصل الله علیه و آله سیره عملی مشروع آنان گردیده بود و حتی تا اوایل ظهور پیامبر خاتم صل الله علیه و أله در زندگی یهودیان مدینه جاری بود. گرچه در منابع اهل‌سنت بیان موارد توسل به انبیا و اولیای الهی کمتر به­نظر می‌رسد، بیان مواردی متعدد از توسل به ساحت پیامبرصل الله علیه و آله وضوح بیشتری دارد. برخی از نویسندگان که جانب انصاف را رعایت و از تعصب بدورند، توسل به اهل‌بیت علیه السلام را نیز در کنار توسل به پیامبرصل الله علیه و آله ذکر کرده­اند.

 


[1]. ابن‌مرزوق، ابی‌حامد، التوسل بالنبی و جهلة الوهابیین، ص185.

[2]. سبحانی، جعفر، التوسل مفهومه و اقسام التوسل او الاستغاثة بالارواح المقدسة و حکمه، ص70.

[3]. برای نمونه می‌توان به کتب ذیل اشاره کرد: التوسل بالنبی وجهلة الوهابیین، که در این کتاب در صفحه 194 از توسل انبیای عظام به پیامبر اکرم صل الله علیه و أله بحث شده است. ابن‌کثیر نیز در دو کتاب البدایة و النهایه و نیز قصص الانبیاء خود مواردی از توسل به پیامبر اکرم صل الله علیه و أله را ذکر کرده است (ر.ک: ابن‌کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج2، ص393؛ همو، قصص الانبیاء، ج1، ص29). زهاوی در الفجر الصادق، ضمن اینکه به شدت عقاید وهابیت را به باد انتفاد می­گیرد، از صفحه47 به بعد آرای وهابیت در باب توسل را زیر سؤال می‌برد و در صفحه 57 ادله جواز توسل به انبیا و اولیای الهی را بر می‌شمارد. ابن‌داود مالکى شاذلى در البیان و الاختصار توسل‌هاى علما و صلحا را در مواقع گرفتارى به پیامبر در آن کتاب گرد آورده است. تقى الدین سبکى در شفاء السقام، به تحلیل مسئله پرداخته است. سمهودى در وفاء الوفاء لاخبار دار المصطفى، ج2، ص 413- 419 و زرقانى شارح المواهب اللدنیة در ج8، ص317، درباره این مسئله، بحث و شواهدى نقل کرده است.

[4]. سوره بقره(2)، آیه 37.

[5]. درجمله «فَتَلَقَّى آدَمُ...»، کلمه تلقى، به­معناى قبول با استقبال و روى‌آورى است و این دلالت دارد بر اینکه آدم این کلمات را از خدا گرفته و قهراً قبل از توبه علم به آن کلمات پیدا کرده است ( ترجمه المیزان، ج‏1، ص224).

[6]. مراد از کلمات، این عبارت است: «سبحانک اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسی فاغفر لی...». این معنا در روایت مجاهد، سعید بن‌جبیر، أبی‌العالیه، ربیع بن‌انس، حسن، قتاده، محمد بن‌کعب، خالد بن‌معدان و عبدالرحمن بن‌زید آمده است( ابن‌کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایة، ج1، ص91)، اما در روایت عکرمه، سعید بن‌جبیر، حسن و مجاهد، ابن‌منذر و ابن‌جریج در خصوص مراد از کلمات، این عبارت آمده است: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ». معنای دیگر «کلمات» را عبد بن‌حمید و ابن‌جریر و ابن‌منذر و ابن‌ابى‌حاتم و بیهقی از محمد بن‌کعب قرظی چنین بیان می­کنند: «...ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی انک أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ». (همان)

[7]. طبرانی، سلیمان، المعجم الصغیر، ج2، ص83: «قال رسول الله(صل الله علیه و آله و سلم ): لما أصاب آدم الخطیئة رفع رأسه فقال: یا رب بحق محمد إلا غفرت لی...؛ رسول خدا صل الله علیه و أله فرمود: وقتى آدم مرتکب گناهى شد، گفت: خداوندا تو را به حق محمد می‌خوانم که مرا ببخشى!»

[8]. حاکم نیشابوری، حافظ، المستدرک، ج2، ص615. متن روایت، عینا ًهمان روایت پاورقی پیشین است. حاکم این روایت را صحیح می‌شمارد: «هذا حدیث صحیح الاسناد».

[9]. بیهقی، احمد، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج5، ص489.

[10]. ابن‌عساکر، ابوالقاسم، تاریخ مدینة دمشق، ج7، ص437.

[11]. ابن‌کثیر، اسماعیل، پیشین، ج2، ص393.

[12]. ابن‌تیمیه، احمد، مجموعة الرسائل و المسائل، ج4، ص11.

[13].«قال رسول الله: لما نزلت الخطیئة بآدم ... یا رب أسالک بحق الخمسة الذین تخرجهم من صلبی [فی] آخر الزمان إلا تبت علی ورحمتنی. فقال: [یا] حبیبی جبرئیل سمهم لی. قال: محمد النبی وعلی الوصی وفاطمة بنت النبی والحسن والحسین سبطی النبی ...» (حاکم حسکانی، عبیدالله، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج1، ص101).

[14]. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج1، ص60.

[15]. ابن‌جوزی، الموضوعات، ج2، ص3.

[16]. ابن‌بطریق، خصائص الوحی المبین، ص130.

[17]. قندوزی، سلیمان، ینابیع المودة لذوی القربی، ج1، ص288.

[18]. حاکم حسکانی، عبیدالله، پیشین، ج1، ص102.

[19] . ابن‌کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص228.

[20]. بخاری، محمد، صحیح بخاری، ج3، ص1519، ح 6979؛ ابن‌ماجه، محمد بن‌زید، سنن ابن‌ماجه، ج4، ص525.

[21]. خطیب بغدادی، احمد، الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، ج2، ص393. این حدیث در کتاب  الدعا، نوشته طبرانی، ج1، ص398 نیز آمده است.

[22]. ابن‌مرزوق، ابی‌حامد، پیشین، ص210.

[23]. سوره ابراهیم(14)، آیه 37.

[24]. «أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی... عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ على ما سواک و هو کعبة القلب حرام أن یکون بیتاً لغیر اللّه‏. و فیه أنه توسل فی إجابة الدعاء بمحمد^ و کأنه قال: إن ضیعت هاجر و إسماعیل فقد ضیعت محمداً» (نیشابوری، نظام‌الدین، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج‏4، ص205).

[25]. حقى بروسوى، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج‏4، ص428.

[26]. سمرقندی، ابولیث، تفسیر السمرقندی، ج2، ص133.

[27]. سوره یونس(10)، آیه 98.

[28]. نهنگ.

[29]. حمیری، ابن‌هشام، فی السیرة النبویة، ج1، ص228؛ ابن‌کثیر، اسماعیل، پیشین، ج‏7، ص 34.

[30]. هیثمی، علی بن‌ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج9، ص257؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج24، ص352؛ زهاوی، جمیل صدقی، الفجر الصادق، ص57؛ ابن‌مرزوق، ابی‌حامد، پیشین، ص272.

[31]. واقدی، محمد بن‌عمر، فتوح الشام، ج2، ص165.

[32]. سوره اعراف(7)، آیه 133.

[33]. «...عن ابن‌عباس قوله: فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ و هو المطر حتى خافوا الهلاک فأتوا موسى قالوا یا موسى: ادع لنا ربک یکشف عنا المطر...» (رازی، ابن ابی‌حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج‏5، ص1545).

[34]. «... قالوا یا موسى ادع لنا ربک یکشف عنا الجراد، فإنا سنؤمن لک...» (همان).

[35]. سوره اعراف(7)، آیه 134.

[36]. مراد از «رجز» به عقیده برخی از مفسران بیان عذاب­های سابق مثل طوفان و ملخ و امثالهم است و بعضى گفتند مراد مرض طاعون بوده که هفتاد هزار از قوم فرعون را هلاک کرد. بعضى گفتند برف قرمز بر آنها بارید که هیچ سابقه نداشت و از شدت سردى تلف می­شدند و بعضى گفتند قحطى و تلف حبوبات بود که  از گرسنگى هلاک می­شدند و به‌نظر می­رسد مراد تمام این بلیات بوده، یکى بعد از دیگرى. (طیب، سید عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص 438.)

[37]. زحیلی، وهبة بن‌مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج‏9، ص 68.

[38]. مراغی، احمد بن‌مصطفی، تفسیر المراغی، ج‏9، ص46.

[39]. رازی، ابن‌ابی‌حاتم، پیشین، ،ج9، ص3017.

[40]. سوره بقره(2)، آیه 61.

[41]. مراغی، احمد بن‌مصطفی، پیشین، ج‏1، ص 131: «و إنما سألوه أن یدعولهم، لأن دعاء الأنبیاء أقرب إلى الإجابة من دعاء غیرهم، و قالوا ربک و لم یقولوا ربنا؛ لأنه اختصه بما لم یعط مثله لهم، من مناجاته و تکلیمه و إیتائه التوراة، فکأنهم قالوا ادع لنا من أحسن إلیک بما لم یحسن به إلینا، فکما أحسن إلیک من قبل، نرجو أن یحسن إلیک بإجابة هذا الدعاء...» (زحیلی، وهبة بن‌مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج‏1، ص173).

[42]. سوره مائده(5)، آیه 35.

[43]. ابن‌عجیبه، احمد، البحر المدید، ج‏4، ص459.

[44]. «فقد ذهب کثیر من العلماء، و خاصة علماء الشیعة، إلى أن المراد بالوسیلة هنا هو التوسل بآل‌البیت (رضوان اللّه علیهم) و الاستغاثة بهم، و اللّجأ إلیهم فى الملمّات» (خطیب، عبدالکریم، التفسیر القرآنی للقرآن، ج‏3، ص1087).

[45]. ابن‌کثیر، اسماعیل، پیشین، ج2، ص56.

[46]. همان، ج‏3، ص95.

[47]. سوره فتح(48)، آیه 2.

[48]. میبدی، احمد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج‏9، ص217.

[49]. ابن‌عجیبه، احمد، پیشین، ج‏5، ص 109.

[50]. بخاری، محمد، پیشین، ج2، ص711، ح3366؛ ابی‌داود، سلیمان، سنن ابی‌داود، ج2، ص452، ح2281.

[51]. «...أَنَّ الْأَنْصَارَ اشْتَدَّتْ عَلَیْهِمْ السَّوَانِی، فَأَتَوْا النَّبِیَّ(صل الله علیه و آله و سلم )لِیَدْعُوَ لَهُمْ ...قَالُوا: ادْعُ اللَّهَ لَنَا بِالْمَغْفِرَةِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ، وَلِأَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ وَلِأَبْنَاءِ أَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ» (ابن‌حنبل، احمد، مسند، ح12974).

[52]. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج13، ص226، ح3812؛ ترمذی، ابوعیسی، جامع الترمذی، ج2، ص917، ح3529.

[53]. دمیری، کمال‌الدین، حیاة الحیوان الکبری، ج1، ص59.

[54]. سوره بقره(2)، آیه 89.

[55]. زهاوی، جمیل صدقی، پیشین، ص 81؛ مقریزی، احمد بن‌علی، امتاع الاسماع، ج3، ص359.

[56]. قرطبی، محمد بن‌احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج2، ص27.

[57]. ابن‌حنبل، احمد، مسند، ج1، ص441؛ ترمذی، ابوعیسی، پیشین، ج5، ص57؛ نسایی، احمد بن‌شعیب، السنن الکبری، ج6، ص350.

[58]. بیهقی، احمد، دلائل النبوه، ح636.

[59]. سوره اسراء(17)، آیه 56.

[60]. بغوی، حسین بن‌مسعود، معالم التنزیل، ج3، ص120.

[61]. ترمذی، ابوعیسی، پیشین، ج5، ص229؛ حاکم نیشابوری، حافظ، پیشین، ج1، ص526؛ بیهقی، احمد بن‌حسین، السنن الکبری، ج1، ص380؛ نسایی، احمد بن‌شعیب، پیشین، ج6،ص169.

[62]. ابن‌تیمیه، احمد، مجموع الفتاوی، ج1، ص267.

[63]. «قال ابو اسحاق هذا حدیث صحیح» (ابن‌ماجه، محمد بن‌یزید، پیشین، ج1، ص442).

[64]. ابن‌حنبل، احمد، پیشین، ج4، ص138.

[65]. «فهذا حدیث صحیح. صریح فی التوسل والاستجابة، ولیس فیه أنه فعل ذلک فی حضرة النبی(صل الله علیه و آله و سلم )، ولیس فیه التقیید بزمن حیاته، ولا أنه خاص بذلک الرجل. بل إطلاقه(صل الله علیه و آله و سلم ) یدل على أن هذا التوسل مستمر بعد وفاته، شفقة علیهم؛ لأنه بهم رؤوف رحیم، ولاحتیاجهم إلى ذلک فی حاجاتهم» (حصنی دمشقی، تقی‌الدین، دفع الشبهه عن الرسول، ص150).

[66]. بخاری، محمد بن‌اسماعیل، پیشین، ج2، ص16.

[67]. نسایی، احمد بن‌شعیب، پیشین، ج3، ص352.

[68]. طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، ج1، ص72

[69]. سبحانی، جعفر، نقدی بر وهابیت، ص172.

[70]. همان، ص170: «إنّ هذا الحدیث صحیح ... فإن صحّ هذا الجواز شرعاً فنحن من‏اسبق النّاس إلى الأخذ به و العمل بمقتضاه».

[71]. سمهودی، وفاء الوفا، ج1، ص31: قوله تعالى: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ) حاصل بالمجیء إلى قبره الشریف فزیارته والمجاورة عنده من أفضل القربات وعنده تجاب».

[72]. ابی‌حامد بن‌مرزوق، التوسل بالنبی و جهلة الوهابیین، ص204.

[73]. قندوزی، سلیمان بن‌ابراهیم، ینابیع الموده، ج1، ص24.

[74]. طبرانی، سلیمان، پیشین، ج12، ص310؛ شافعی صغیر، نهایة المحتاج الی شرح المنهاج، ج3، ص319؛ شوکانی، محمد بن‌علی، نیل الأوطار، ج5، ص179. برای بررسی سند حدیث ر.ک: ابن‌حجر، تلخیص الجبیر، ج7، ص417.

[75]. سبکی، تقی‌الدین، شفاء السقام فی زیارة خیر الانام، ص107.

[76]. «ولیس لمنکر التوسل أن یقول إن هذا إنما کان فی حیاة النبی(ص) لأن قوله ذلک غیر مقبول؛ لأن هذا الدعاء استعمله الصحابةF والتابعون أیضاً بعد وفاته(ص)  لقضاء حوائجهم» (زهاوی، جمیل صدقی، پیشین، ص86).

[77]. ابن‌حنبل، احمد، پیشین، ج5، ص422.

[78]. «هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه» (حاکم نیشابوری، حافظ، پیشین، ج4، ص515).

[79]. دارمی، عبدالله بن‌الرحمن، سنن الدارمی، ج1، ص44؛ مقریزی، احمد بن‌علی، پیشین، ج14، ص615.

[80]. سوره نساء(4)، آیه 64.

[81]. حصنی دمشقی، تقی‌الدین، پیشین، ص142؛ زهاوی، جمیل صدقی، پیشین، ص83.

[82]. طبرانی، سلیمان، پیشین، ج9، ص31؛ همو، المعجم الصغیر، ج1، ص183؛ همو، الدعا، ص320؛ مقریزی، احمد بن‌علی، پیشین، ج11، ص327؛ بیهقی، احمد بن‌حسن، پیشین، ج6، ص167؛ ابن‌تیمیه، احمد، پیشین، ج1، ص268.

 اطلاعات کتابشناسی:
 1.    
ابن‌بطریق: خصائص الوحی المبین، قم: دارالقرآن الکریم، چاپ اول، 1417ق.

2.      ابن‌تیمیه، احمد: مجموع الفتاوی، طبعه الشیخ عبدالرحمن بن قاسم، بی‌تا.

3.      ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: مجموعة الرسائل و المسائل، تحقیق: محمد رشید رضا، لجنه التراث العربی، بی‌تا.

4.      ابن‌جوزی: الموضوعات، تحقیق: عبدالرحمن محمد عثمان، مدینه منوره: المکتبة اسلامیة، چاپ اول، 1386ق.

5.      ابن‌حجر: تلخیص الجبیر، بیروت: دارالفکر، 1432ق.

6.      ابن‌حنبل، احمد: مسند، بیروت: دارصادر، بی¬تا.

7.      ابن‌عجیبه، احمد بن‌محمد: البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق: عبدالله قرشی رسلان، قاهره، 1419ق.

8.      ابن‌عساکر، ابوالقاسم علی بن‌حسن: تاریخ مدینة دمشق، بیروت: دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، 1415ق.

9.      ابن‌عطیه اندلسی: المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1413ق.

10.     ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن‌عمرو: البدایة والنهایة، تعلیقه و حاشیه: علی شیری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق.

11.     ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1419ق.

12.     ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  : قصص الانبیاء، تحقیق: مصطفی عبدالواحد، مصر: دار الکتب الحدیثه، چاپ اول، 1388ق.

13.     ابن‌ماجه، محمد بن‌یزید: سنن ابن‌ماجه، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر، بی‌تا.

14.     ابن‌مرزوق، ابی‌حامد: التوسل بالنبی و جهلة الوهابیین، استانبول: مکتبة اشیق، 1396ق.

15.     ابوداود سجستانی، سلیمان بن‌اشعث: سنن ابی داود، تحقیق: سعید محمد اللحام، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1410ق.

16.     بخاری، محمد بن‌اسماعیل: صحیح البخاری، بیروت: دار الفکر للطباعه و النشر، 1401ق.

17.     بغوی، حسین بن‌مسعود: معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، تحقیق: عبدالرزاق المهدی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق.

18.     بیهقی، احمد بن‌حسین: دلائل النبوه معرفع احوال صاحب الشریعه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1405ق.

19.     ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: سنن کبری، بیروت: دارالفکر، 1432ق.

20.     ترمذی، ابوعیسی: سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت: دار الفکر، چاپ دوم، 1403ق.

21.     ثعلبی نیشابوری، احمد بن‌ابراهیم: الکشف و البیان عن تفسیر القرآن،  بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1422ق.

22.     حاکم حسکانی، عبیدالله: شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، بی‌جا، موسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة ثقافة و الارشاد الاسلامی، چاپ اول، 1411ق.

23.     حاکم نیشابوری، حافظ ابی‌عبدالله: المستدرک، بیروت: دارالمعرفه، بی‌تا.

24.     حصنی دمشقی، تقی‌الدین ابوبکر بن‌محمد: دفع الشبهه عن الرسول، قاهره: دار الاحیاء الکتاب العربی، چاپ دوم، 1418ق.

25.     حقى بروسوى ، اسماعیل: تفسیر روح البیان، بیروت: دار الفکر، بی¬تا.

26.     حمیری، ابن‌هشام: السیرة النبویة، تحقیق: محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.

27.     خطیب بغدادی، احمد: الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، تحقیق: محمد حجاج الخطیب، بیروت: الرسالة، چاپ چهارم، 1418ق.

28.     خطیب، عبدالکریم: التفسیر القرآنی للقرآن، بی‌جا، بی¬تا.

29.     دارمی، عبد الله بن‌الرحمن: سنن الدارمی، دمشق: مطبعة الاعتدال، 1349ق.

30.     دمیری، کمال‌الدین: حیاة الحیوان الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1424ق.

31.     رازی، ابن ابی‌حاتم: تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: اسعد محمد الطبیب، بیروت: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بی¬تا.

32.     زحیلی، وهبة بن‌مصطفی: التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت ـ دمشق: دار الفکر المعاصر، چاپ دوم، 1418ق.

33.     زهاوی، جمیل صدقی: الفجر الصادق فی الرد على منکری التوسل والکرامات والخوارق، استانبول: مکتبة اشیق، 1984م.

34.     سبحانی، جعفر: نقدی بر وهابیت، قم: دفتر انتشارات اسلامی، بی‌تا، نرم‌افزار وهابیت‌شناسی.

35.     ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: التوسل مفهومه و اقسام التوسل او الاستغاثة بالارواح المقدسة و حکمه، بیروت: دارالاسلامیة، چاپ اول، بی‌تا.

36.     سبکی، تقی‌الدین: شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، چاپ چهارم، 1419ق.

37.     سمرقندی، ابولیث نصر بن‌محمد بن‌ابراهیم: تفسیر السمرقندی، بیروت: دارالفکر، 1382ق.

38.     سیوطی، جلال‌الدین: الدر المنثور فی التفسیر المنثور، دارالمعرفة للطباعه و النشر، بی‌تا.

39.     ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404ق.

40.     شافعی الصغیر: نهایة المحتاج الی شرح المنهاج، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1413ق.

41.     شوکانی، محمد بن‌علی: نیل الأوطار، بیروت: دار الجیل، 1973م.

42.     طبرانی، سلیمان: الدعاء، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1413ق.

43.     ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : المعجم الصغیر،  بیروت: دار الکتب العلمیه، بی‌تا.

44.     ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی عبدالحمید سلفی، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بی‌تا.

45.     طیب، سید عبدالحسین: اطیب البیان، تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1378ش.

46.     قرطبی، محمد بن‌احمد: الجامع لإحکام القرآن، تصحیح: احمد عبدالعلیم بردونی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.

47.     قندوزی، سلیمان بن‌ابراهیم: ینابیع المودة لذوی القربی، بیروت: دار الاسوه للطباعه و النشر، چاپ اول، 1416ق.

48.     مراغی، احمد بن‌مصطفی: تفسیر مراغی، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی، بی¬تا.

49.     مقریزی، تقی‌الدین احمد بن‌علی: امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید نمیسی، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420ق.

50.     ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: إمتاع الأسماع، بیروت: دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، 1420ق.

51.     میبدی، احمد بن‌ابی‌سعد: کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1371ش.

52.     نسایی، احمد بن‌شعیب: السنن الکبری، تحقیق: عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ق.

53.     نیشابوری، مسلم بن‌حجاج: صحیح مسلم، بیروت: دار الفکر، بی‌تا.

54.     نیشابوری، نظام‌الدین حسن بن‌محمد: تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1416ق.

55.     واقدی، محمد بن‌عمر: فتوح الشام، بیروت: دار الجیل، بی‌تا.

هیثمی، علی بن‌ابی‌بکر: مجمع الزوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408ق.

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.